19-05-2007, 12:14 AM | #1 | |
عيساوي مجتهد
|
شُدُّوا وَثاقي مرا در بند کنيد وَ امنَعُوا عَنّي الدَّفاتر از من دريغ داريد دفترها را وَ ضَعُوا الترابَ عَلی فَمي بر دهانم خاک بگذاريد (بيمی ندارم) فَالشِّعرُ دَمُ القَلب ... زيرا که شعرم خون دل است ماءُ العَين آب ديده است يُکتَبُ بِالاضافِر نگاشته می شود با ناخن ها وَ الخَناجِر با خنجرها سَأقُولهُا آن را می سرايم في غُرفَةِ التَّوقيفِ ... در بازداشتگاه تَحتَ السُّوطِ ... زير تازيانه تَحتَ القَيدِ ... زير بند في عُنفِ السَّلاسِل، در زير فشار زنجيرها مليُون عُصفور ميليون ها پرنده عَلی اغصانِ قَلبي بر شاخه های دلم يخلقُ اللحنَ المُقاتِل آواز حماسه می سرايند ***************** |
|
19-05-2007, 10:53 AM | #2 | |
عيساوي مشارك
|
حبيبي وتمنالك التقدم ويعطيك العافية |
|
الذين يشاهدون محتوى الموضوع الآن : 1 ( الأعضاء 0 والزوار 1) | |
|